گنفر که آرزوهای بزرگی در شهر کوچک خود دارد ، با فاجعه های پی در پی زندگی خود را زیر و رو می کند. گنفر پدرش را که او را “قهرمان من” می خواند ، به دلیل سرطان از دست می دهد. مافیا بدون اینکه از شوک این مرگ ناگهانی عبور کند ، این بار به دلیل بدهی قمار عمویش ، نانوایی پدرش را خراب کرد. انگار که تمام این تجربیات کافی نبود ، تقلب یاسار از او آخرین ضربه ای شد که او دیگر ….